مادرم گفت:
دل نبند و برو، هر کجا روی نازنینی هست...
آه مادر
دلم ز دستم رفت... ختم امن یجیب می خواهم!!
پدرم گفت:
بچه جان بس کن! حرفهای عجیب می شنوم!
آه.. آری پدر
عجیب، عجیب، خاطرش را عجیب می خواهم...
.jpg)
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:25 توسط ارسلان