اگر دنیا خزان گردد... اسیر غم نمیگردم
زمین هم آسمان گردد... از عشقش کم نمیگردم
به جز راهش نمیجویم، به جز نامش نمیگویم
به جز او در پی یاری، در این عالم نمیگردم
سخنرانی مکن جانا!... که من درمان نمیگیرم
ببین کورم!... کرَم، بشنو!... که من آدم نمیگردم
تو شیرینی و من تلخم... تو همراهی و من هرگز
برای هیچکس جز او... دمی همدم نمیگردم!
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم
چه شیرین است اندوهش، غمش، دردش، جراحاتش...
شفایم را نمیخواهم... پی مرهم نمیگردم!!
+ نوشته شده در شنبه سوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 3:20 توسط ارسلان